داستان در مورد مردی بنام «پاول» است که به تازگی از جنگ برگشته و در یک اتوبوس میان راه با زنی جوان آشنا می شود که از دانشگاهش به خانه پدری باز می گردد...
«جک اسلیتر» (شوارتسنگر)، مأمور ویژه، گروهی از افراد پلیس را از اطراف آسمان خراشی دور می کند و در پشت بام ساختمان با قاتلی به نام «ریپر» (نونان) که پسر کوچک او را گروگان گرفته، درگیر می شود. کمی بعد معلوم می شود همه ی این ماجراها در یک فیلم «آرنولد شوارتسنگر» به نام «جک اسلیتر 3» جریان داشته که در سینمایی پرت به نمایش درآمده است...
«کاکران» (کاستنر)، خلبان سابق نیروی هوایی برای گذران تعطیلات به مکزیک میرود. در آن جا «تیبی مندس» (کویین) قدرتمند و خشن که یک امپراتوری اختصاصی برای خود به راه انداخته، به گرمی از او استقبال میکند، چون خود را دوست و مدیون او میداند. با این همه «کاکران» و همسر «مندس» به یکدیگر دل میبندند و با هم فرار میکنند...
سال 1929. «موسولینی» (استایگر)، «ژنرال گراتسیانی» (رید) را به سمت فرماندار لیبی منصوب می کند؛ جایی که اعراب بادیه نشین تاکنون در برابر استعمار ایتالیا مقاومت کرده اند. ورود «گراتسیانی» با حمله ای به رهبری «عمر مختار» (کویین) هم زمان می شود که در آن به نیروهای ایتالیایی تلفات و خسارات سنگینی وارد می شود...
این فیلم داستان زندگی پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد (ص) و پیدایش دین اسلام را به تصویر می کشد.
*
نسخه دوبله پارسی (صداوسیما) بدون حذفیات اضافه شد. | سینک اختصاصی | جزء 250 فیلم برتر IMDb
یک مرد غیر معتدل به نام «توماس ادوارد لورنس» که با عنوان های مختلفی لقب گرفته است، از قهرمان گرفته تا شارلاتان و سادیسمی، خود را جای یک سرباز گمنام می زند و برای جستجوی افتخار به سمت بیابان های عربستان می رود. داستان با نشان دادن مرگ لورنس در 47 سالگی به علت تصادف با موتور سیکلت در لندن شروع می شود و سپس به زمان قبل بر می گردد و ماجراجویی های او را نشان می دهد: سال 1916 که یک افسر جوان باهوش در کایرو بود و ماموریتی برای تحقیق در شورش عرب ها علیه ترک ها در جنگ جهانی اول به او داده شد. او در بیابان های عربستان ارتشی غیر نظامی از عرب ها تشکیل داد و برای مدت دو سال با کارهایی نظیر حمله های بیابانی، تصادف های قطار و حمله ی شترها، ترک ها را به ستوه آورد. در نهایت، او ارتش خود را به سمت شمال هدایت می کند و به یک ژنرال انگلیسی برای نابودی امپراتوری عثمانی کمک می کند.
"ونسان ون گوگ" (کرک داگلاس) چندان در هماهنگ کردن خود با زندگى خانوادگى موفق نیست و با کمک مالى برادرش، "تئو" (جیمز دانلد) به نقاشى، مشغلهى اصلیش، ادامه مى دهد...
سال 1945. پس از مرگ "موسولینی"، "ایتالو بومبولینی" (کوئین) به سمت شهردار دهکده سانتا ویتوریا انتخاب می شود. به زودی خبر می رسد که آلمانی ها قصد اشغال دهکده و کنترل خرید و فروش شراب (تنها ثروت دهکده) را دارند. "ایتالو به کمک روستائیان، یک میلیون بطر شراب را در غاری قدیمی پنهان می کند و ...