بررسی سبک شاخص هیچکاک از طریق فیلم اولیهاش Blackmail؛ نگاهی به تکنیکها و مضامینی که در دوران گذار به سینمای ناطق در آثار او شکل گرفتند و عناصری را به نمایش میگذارند که بعدها در شاهکارهایش به اوج رسیدند.
این مستند نگاهی کلی به تاریخچهی مراسم اسکار دارذ. مراسمی که هرساله طی آن توسط آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک آمریکا به برترین آثار سینمایی جهان، جوایزی اهدا می شود.
واتس لس آنجلس. «کین» (ترنر) و دوستش، «او ـ داگ» (تیت) از واکنش بدگمانانه ی یک فروشنده ی کره ای و همسرش خشمگین می شوند و «او ـ داگ» هر دوشان را می کشد و با «کین» می گریزند. پدر و مادر «کین» مرده اند و او با پدر بزرگ و مادر بزرگش زندگی می کند و با وجود موعظه های مذهبی آنان، روز به روز بیشتر در دنیای تبهکاری و خشونت فرو می رود.
سال 1901. «جان برنارد بوکس» (وین)، معروف به «تیرانداز»، وارد شهر کارسن سیتی ایالت نوادا می شود و به سراغ دوست قدیمی اش «دکتر هاستتلر» (استوارت) می رود. اما دکتر خبر خوبی برای او ندارد و می گوید که «بوکس» به سرطان مبتلاست و چند هفته ی دیگر بیش تر زنده نمی ماند...
*
نسخه دوبله پارسی "تیرانداز" (ایرج دوستدار، رفعت هاشم پور، منوچهر والی زاده، اکبر منانی، خسرو شایگان و...) | سینک اختصاصی
"میس بیشاپ" که خود را به عنوان مامور اعدام معرفی کرده وارد شهری می شود تا گروهی راهزن از جمله برادر خود را از چوبه دار نجات دهد.او از برادر خود می خواد تا جرم و جنایت را کنار بگذارد.کلانتر شهر آنها را تا مکزیک تعقیب می کند و...
"چارلی اندرسون" به همراه شش پسر، یک دختر و عروسش در مزرعه ای در ویرجینیا با آرامش زندگی می کند.او اجازه نمی دهد پسرانش به ارتش پیوسته و به جنگ داخلی بروند.در همین حین دخترش با یک گروهبان ارتش ازدواج می کند اما او به خط مقدم اعزام می شود و...
« پل بیگلر » ( استوارت )، وکیل مدافع « ستون فردریک مانیون » ( گازارا ) مى شود که ظاهرا یک کافه دار محلى را به انتقام این که همسرش، « لورا » ( رمیک ) را مورد هتک حرمت قرار داده، کشته است.
پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ، کارآگاه اسکاتی فرگوسن است. وی از ارتفاع بشدت می ترسد. او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد. میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد. یکی از رفقای دوران دانشکده، اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند. ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد. همسری که اسکاتی دنبال می کند، در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی ” مادلن” است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود...
داستان در مورد گروهی از دوستان است که در راه آهن کار کرده و ماه ها است که حقوق دریافت نکرده اند، از همین رو تصمیم میگرند به طریقی حساب خود را تسویه کنند و...
« دکتر بن مکنا » ( استوارت ) و همسرش ، « جو » ( دى ) که همراه پسر کوچکشان براى گذراندن تعطیلات به مراکش رفتهاند ، شاهد قتل یک مأمور مخفى فرانسوى مىشوند که پیش از مرگش به « بن » مىگوید جاسوسان مىخواهند یک سیاستمدار خارجى را در آلبرت هال بکشند . جاسوسان براى ساکت نگه داشتن آنان پسرشان را مىربایند و زن و شوهر در تعقیبشان به لندن مىروند .
گروهبان "رابرت هالند مسئول پایگاه سوم است. در تمرینات بهاره یک هواپیمای "بی36" برفراز منطقه پرواز کرده و او شاهد این اتفاق بود. "بروستر" جانشین او پس از اعزام به جنگ انتخاب می شود و...
یک عکاس خبری (جیمز استوارت) که با پای شکسته مجبور است روی یک صندلی چرخدار باقی بماند از روی بیکاری به تماشای حرکات همسایههای آن طرف حیاط آپرتمانی که در «گیتیچویلج» دارد مشغول میشود...
*
جزء 250 فیلم برتر IMDb
"گلن" و دوستش "کول" با قطاری که حامل ساکنان مناطق دولتی ست از میزوری به سمت اورگان در حرکت هستند.آنها در خارج از پورتلند ساکن می شوند و با رسیدن زمستان آنها مجبور می شوند غذا و تجهیزات نگه داری شده در پورتلند را از چنگ ماموران فاسد دولتی آزاد کنند.در راه بازگشت "کول" نقشه رساندن تجهیزات به اردوگاه جویندگان طلا را می کشد و...
در سال 1870،ده سال از جنگی خونین بین مهاجران و آپاچیها می گذرد."تام جفوردز" یکی از پسران آپاچی را نجات دهده و تصمیم می گیرد از این فرصت استفاده کرده و به عنوان سفیر مشغول بکار شود.برخلاف تعجب همگان ماموریت او موجب ایجاد راهی ارتباطی با آپاچیها می شود و...
«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان میدهد که زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یکنواخت میشده است. این طوری است که در همان روز و شب کریسمس، جورج که بواسطه مشکلات مالی حاصل از ورشکستگی به فکر خودکشی افتاده است، باردیگر به انسانها دل میبندد و به زندگی بر میگردد…
« آلفرد کرالیک » ( استوارت ) که در یک مغازهى فروش کالاهاى چرمى در بوداپست کار مىکند ، با دختر رؤیاهایش که هرگز او را ملاقات نکرده است ، مکاتبات لطیف و شاعرانهاى دارد ، غافل از آن که این دختر ، « کلارانوواک » ( سولاون ) کارمند تازه استخدام شدهى همان مغازه است...