این مینی سریال به زندگی آرنولد شوارتزنگر میپردازد، از روزهای وزنهبرداری تا موفقیتهایش در هالیوود، دوران خدمت به عنوان فرماندار کالیفرنیا، و شادیها و نوسانات زندگی خانوادگیاش...
جیک سالی با خانواده جدید خود که در سیاره پاندورا تشکیل شده اند، زندگی می کند. اما هنگامی که یک تهدید آشنا که برای پایان دادن به آنچه قبلاً شروع شده بود، بازمی گردد، جیک باید با نیتیری و ارتش نژاد ناوی برای محافظت از سیاره خود، همکاری کند.
سربازی به نام گریس با قابلیتهای فیزیکی تکاملیافته، توسط نیروهای مقاومت، به زمان گذشته فرستاده میشود تا از زنی جوان در برابر یک ربات آدمکش محافظت کند. در ادامه سارا کانر و ربات نابودگر تی-800 نیز به گریس ملحق میشوند و....
سال 2029. جنگ میان انسانها و رباتها همچنان ادامه دارد و در همین حین جان کانر (جیسون کلارک)، کایل ریس (جای کورتنی) را به زمان گذشته بر میگرداند تا از سارا کانر (امیلیا کلارک) محافظت کند، اما وقتی که او به سال 1984 برمیگردد، همه چیز بر خلاف انتظار او است.
"جک سالی" سرباز فلج نیروی دریایی به ماموریتی در پاندورا، قمر یکی از سیارات دوردست میرود. او در میابد که که انسانها قصد دارند موجودات شبه انسان پاندورا بنام «ناوی» را نابود کنند تا منابع با ارزش آنها که در جنگلهایشان نهفته است، را بدست آورند. جیک با یک هویت «آواتار» به داخل مردم ناوی نفوذ می کند، و از طرفی هم به سرهنگ کوارتیچ قول می دهد با ارتش همکاری کند. جیک خیلی سریع با مردم ناوی خو می گیرد و عاشق دختر رئیس قبیله آنها می شود. طولی نمی کشد که سرهنگ و افرادش با تاکتیکهایی مرگبار به مردم ناوی حمله می کنند، و جیک تصمیم می گیرد با آنها مقابله کند.
در جریان سفر با کشتی تایتانیک، "رز" ( کیت وینسلت)، دختری از خانواده ای ثروتمند که برای ازدواجی اجباری رهسپار آمریکا است اقدام به خودکشی می کند. اما "جک" (لئوناردو دی کاپریو)، مسافری فقیر از قسمت درجهی سه کشتی او را نجات می دهد. این دو به یکدیگر دل می بندند. کمی بعد، تایتانیک به یک کوه یخ شناور بر می خورد و رفته رفته غرق می شود و...
روزهای پایانی هزاره ی دوم. «لنی نرو» (فاینز) که قبلا پلیس بوده، حالا با دیسکت های حاوی داده هایی که خاطره ها و حس ها روی شان ضبط شده، سروکار دارد. یک روز دیسکتی از جنایتکاری که یک زن خیابان گرد را به قتل می رساند، به دستش می رسد. «لنی» به تحقیق و جست و جو می پردازد و بیش تر و بیش تر در گردابی از حق السکوت، جنایت و هتک حرمت فرو می رود...
مأمور امنیتی «هری تاسکر» (شوراتسنگر) که خانواده اش گمان می کنند فروشنده ی کامپیوتر است با یک گروه تروریستی درگیر می شود و نقشه ی آنان را برای نابود کردن شهرهای امریکا عقیم می گذارد.
دو روبات با ظاهری انسانی از زمان آینده می آیند، یکی (آرنولد شوارتسنگر) برای مراقبت از پسر بچه ای به نام "جان کانر" که در آینده رهبری مبارزه ی انسان علیه کامپیوتر را به عهده خواهد گرفت و دیگری "نابودگر تی هزار" که بسیار پیشرفته تر است و می تواند به هر شکلی دربیاید.
پنجاه سال از زمانی که «الن ریپلی» امتحانات سخت خود برای اثبات بی گناهی اش را داده می گذرد و سفینه ی نجات حامل وی، که او را در حالت خلسه در خود نگاه می داشت و به صورت سرگردان در فضا چرخان بود، دریافت می شود. بر روی کره زمین هیچ کس داستان وی در مورد وجود آدم فضایی در سیاره ی LV-426 را باور نمی کند. اداره ای که با نام «کمپانی» شناخته می شود، گروهی را مامور می کند تا به LV-426 بروند و صحت این مطالب را بررسی کنند. پس از مدتی تمامی ارتباطات با گروه فرستاده شده قطع می شود و Company اِلن ریپلی و گروهی از سربازان بسیار حرفه ای را برای بررسی و نجات گروه قبلی به LV-426 می فرستد.
سال 2029 در بحبوحه ی جنگی هسته ای، ماشین ها و روبات ها عملا کنترل زمین را به دست گرفته اند و مشغول نابود کردن آخرین انسان های باقی مانده هستند. «نابودگر» (شوارتسنگر) موجودی ماشینی است که به سال 1984 فرستاده می شود تا زنی جوان به نام «سارا کانر» (همیلتن) را که مادر «جان»، ناجی بشریت در جدال با روبات ها خواهد بود، بکشد.
این سریال در ادامه 3 گانه ترمیناتور آرنولد و توسط کارگردان این سه فیلم ساخته شده است . درگیری انسانها و رباط های انسان نمایی که قصد ویرانی زمین را دارند و از آینده آمده اند از جذابیت ها و نقاط قوت این سریال است .
در پی برخورد زیردریایی هسته ای مونتانا با یک شیء ناشناخته در قعر اقیانوس، گروهی از متخصصان از جمله «لینزی بریگمن» (مسترآنتونیو) و شوهرش، «باد» (هریس) که مدتی است رابطه شان به سردی گراییده، به تحقیق و کاوش درباره ی این پدیده می پردازند. «لینزی» فکر می کند یک نیروی هوشمند غیرزمینی در قعر دریا حضور دارد…