"کیارا" بازیگر و دختر واقعی "مارچلو ماسترویانی" اسطوره سینما، سفری به دنیای بازیگری و هویت را آغاز می‌کند و ...

یک دیدار مجدد طوفانی بین فیلمنامه نویسان لومیر با مادر و بازیگر مشهور وی ، فابین ، در برابر پس زمینه کتاب زندگینامه فابین و آخرین نقش او در یک تصویر علمی-تخیلی به عنوان مادری که هرگز پیر نمی شود...

یک قاضی جوان و یک مشاور تلاش میکنند نوجوانی دردسر ساز که در کودکی توسط مادرش رها شده را از راه های خلاف بیرون آورده و او را نجات دهند...

اواخر دهه ی 1960 اعتیاد به الکل و مواد مخدر باعث سقوط و سرانجام مرگ خواننده ی مشهور راک، «رز» (میدلر) می شود.

آنتونی یک هنرمند موسیقی راک می باشد که برای اجرا در گروه بسیار افسرده است. پس از سرگردانی در خیابان ها، تصمیم میگیرد شغلی برای خود دست و پا کند. به دلیل اینکه مهارت زیادی ندارد، تنها شغل سرایداری یک اپارتمان قدیمی در پاریس نصیبش می شود. او بزودی در کارش حرفه ای می شود و علاقه دیگران هم نسبت به او بیشتر می شود. او همچنین با زنی که به تازگی بازنشسته شده و در آن اپارتمان ساکن است رابطه ای تشکیل می دهد و...

وقتی همسر “سوزانه پویول” توسط کارمندانش به گروگان گرفته می شود، او کنترل تجارت خانوادگی را به عهده گرفته و ثابت می کند رهبری بی نظیر است. اما با از راه رسیدن معشوق سابقش، پیچیدگی وارد زندگی شخصی و حرفه ای او می شود...

نیویورک. «میریام» (دونوو) و محبوبش، «جان» (بویی)، با کشتن آدم ها و نوشیدن خون آنان، مانع پیری و مرگ خود می شوند («جان» در قرن هجدهم با «میریام» آشنا شده و «میریام» مصر باستان را به یاد می آورد) با وجود این، نشانه های پیری در «جان» نمودار می شود.

«سلما» ، زنی مهاجر است که از همسرش جدا شده، و یک پسر دارد که در کارخانه ای در یکی از مناطق روستایی امریکا کار می کند, او رفته رفته بینایی اش را از دست می دهد. تنها عاملی که او را از شر مصایب زندگی رهایی می بخشد، علاقه ی شدیدی است که به موسیقی دارد...

حوادث عجیب و غریب در عمارت قدیمی اتفاق می افتد و خیلی زود معلوم می شود که چیزی مخوف در اتاق زیر شیروانی است.

کارول زن جوان بلژیکی است، که در یک آرایشگاه کار می‌کند. او از لحاظ روحی دختر آشفته و پریشان است و نسبت به مردان احساس بدی دارد. حتی با پسری که شدیدا به او علاقه دارد، نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. او در لندن به همراه خواهرش هلن زندگی می‌کند در حالی که بشدت گوشه گیر و خجالتی است. هنگامی که هلن برای گذراندن تعطیلات به همراه دوست پسر متاهلش به ایتالیا می‌رود، کارول تنها می‌ماتد. او پس از انزوا در محیط کار، خودش را در آپارتمانشان محبوس می‌کند و به مرور اسیر ترس‌های جنون آور و پارانویایی خودش می‌گردد و بیماری روانی می‌شود...