داستان پرفراز و نشیب ناپلئون بناپارت، امپراتور معروف فرانسه و صعود سریع و بیرحمانهاش به قدرت را روایت میکند. این فیلم به خصوص روی رابطه پیچیده و معتادکننده ناپلئون با همسر و عشق واقعیاش، ژوزفین، تمرکز دارد.
ناتاشا از اینکه نزدیکترین دوستانش همگی بچه دار می شوند خشمگین است، اما وقتی به طور غیرمنتظره ای صاحب فرزندی می شود، زندگی اش منفجر می شود. کودک کنترلکننده، دستکاریکننده، اما فوقالعاده زیبا، زندگی ناتاشا را به یک نمایش ترسناک سورئال تبدیل میکند. او به زودی به میزان واقعی ماهیت مرگبار کودک پی می برد و به طور فزاینده ای تلاش می کند تا از شر آن خلاص شود و ...
"ریچارد گر" در این سریال ایفاگر نقش "مکس"، یک تاجر آمریکایی و مسئول یک نشریه در شهر لندن و "هلن مککوری" ایفاگر نقش "کاترین"، همسر سابق وی است. "بیلی هاول" نیز در نقش پسر 30 سالهی آنها "کیدن" می باشد که دفتر روزنامه اختصاصی "مکس" در انگلستان را میچرخاند و قرار است همانند پدرش در مسیر موفقیت گام بردارد...
یک دانشجوی تازه فارغ التحصیل شده در سال 1899 در فرانسه، می پذیرد در یک آسایشگاه بیماران روانی، یک شغل پاره وقت داشته باشد. او در آنجا روش های درمانی وحشتنناکی را مشاهده می کند و...
داستان این فیلم یک دهه بعد از اتفاقات قسمت اول رخ می دهد و ما شاهد هستیم که "پرسیوس" (سام ورتینگتون) برخلاف گذشته تصمیم گرفته تا زندگی آرامی را پشت سر بگذارد و وقت بیشتری را با پسرش بگذارند. اما آن بالا در آسمان، خدایان و تایتان ها بار دیگر با یکدیگر به جنگ برخواسته اند و به نظر می رسد که اینبار تایتان ها بتوانند بعد از مدتها بر خدایان فائق آیند اما...
در شهر لندن و در یک رستوران روسی یک باند مافیای روسی فعالیت میکند. ریاست این گروه بر عهده «سیمون» و پسر کله شقش «کریل» است. راننده کریل، «نیکلای» خود را به همه افراد ثابت میکند و تنها شرطی که باید بپذیرد فراموشی خانوادهاست گرچه خود او هم از این بابت ناراحت نیست زیرا نسبت به پدر و مادرش هیچ احساسی ندارد. نیکلای مرموزی که حتی خود کریل هم او را درست نمیشناسد، به سادگی دشمنان خانواده جدیدش را از بین میبرد و پلههای ترقی را طی می کند، هرچند که هیچ کس هویت واقعی او را نمیداند.
در سال 2020 در انگلستان یک رهبر فاشیست به اسم آدام ساتلر بر مردم حکومت می کند که معتقد است مردم به آزادی احتیاج ندارند و تنها کافیست در آرامش باشند. در همین زمان فرد مرموزی با اسم مستعار وی (V) تصمیم می گیرد با این نظام استبدادی مقابله کند. او که یک نقاب پلاستیکی بر چهره دارد جان دختری به اسم ایوی را که مورد حمله اراذل و اوباش قرار گرفته نجات می دهد و سپس از او می خواهد که در این راه او را یاری دهد اما ایوی از برخورد حکومت هراس دارد زیرا تلاشهای گسترده آنها برای کشف هویت واقعی وی آغاز شده است.