یک زنِ بیوه از طبقه بالای اجتماعی عاشق یک کشاورز خیلی جوانتر از خودش می شود. از از همه طرف از جمله فرزندانش سرزنش می شود که نباید با آن مرد ازدواج کند...
اسکات و هات لیپز بعد از خراب کاری در سیرکی برای فرار از اونها به کشتی به سمت ریو ( در برزیل ) فرار میکنند و به صورت قاچاقی سوار می شوند. در اونجا با دختری به اسم لوسیا آشنا می شوند...