این فیلم داستان یک سرباز به نام جیکوب سینگر را به تصویر می‌کشد که بعد از خدمت در جنگ ویتنام اکنون به خانه‌‌اش بازگشته است و تصمیم دارد تا یک زندگی جدید را برای خودش رقم بزند و سلامت عقلانی خود را حفظ کند. اما…

مردی کتابفروش؛ توانایی سفر در زمان را دارد و این امر موجب شده است که در زندگی اش دچار مشکل شود…

دو سال از شروع زندگی استوارت در بین خانواده لیتل ها گذشته است. استوارت اکنون به مدرسه می رود و یک خواهر کوچکتر به اسم مارتا نیز دارد و با گربه خانه یعنی اسنوبال نیز روابط خوبی دارد.

ستاره ی دنباله داری با سرعت به سوی زمین در حرکت است و یک سال دیگر قطعه ی بزرگی از آن در اقیانوس اطلس سقوط خواهد کرد و طبق پیش بینی، با امواجی به بلندی دویست متر سیلی به راه می اندازد که نیویورک و سایر شهرها را ویران خواهد کرد. قسمت بزرگ تر ستاره که به کانادا اصابت می کند، باعث انقراض نسل بشر می شود...

یک سرباز سابق امریکایی که در ویتنام جنگیده، وقتی در مترو مورد حمله موجوداتی شاخ‌دار قرار می گیرد و پسر مرده‌اش را می بیند، به این نتیجه می رسد که زندگی گذشته‌اش در جنگ آنطور که اعتقاد دارد، نیست.

«سام» (سوایزی) در گردشی شبانه با نامزدش، «مالی» (مور)، در کوچه ای تاریک به دست ولگردی به قتل می رسد و روحش از بدنش جدا می شود، اما کنار «مالی» می ماند. بعدتر روح «سام» می فهمد که مرگش تصادفی نبوده و دوستش «کارل» (گلدوین) این نقشه را برای تصاحب چهار میلیون دلاری کشیده که به اشتباه از حساب بانکی او سر درآورده است...