داستان فیلم در سال 1870 روی میدهد و ماجرای مردی اهل تگزاس را دنبال میکند که در غرب وحشی سفری آغاز کرده و به دختر جوانی برمیخورد که ربوده شده است. مرد میکوشد دختر را نجات دهد اما خود را وارد رویدادهای زنجیروار و خطرناکی میکند و…
یک مادر مجرد زمانی که دخترش توسط یک مار زنگی گزیده میشود، کمکی که از طرف یک زن مرموز میرسد را قبول میکند اما متوجه میشود که بهای سنگینی بابت آن باید بپردازد ...
فیلم داستان پسری شانزده ساله به نام "گاردنر الیوت" (ایسا باترفیلد) را روایت میکند، که اولین فردی است که در مریخ به دنیا آمده و اکنون در آنجا زندگی میکند. حالا که او بزرگ شده و یک فضانورد ماهر و باهوش شده است، در اولین سفرش به زمین می آید و پس از آن با دختری به نام "تولسا" آشنا میشود. اما...
"کنی ولز" (متیو مککانهی)، یک کاشف از جان گذشته با یک زمین شناس همکار میشود و با هم به سفری ماجراجویانه به سمت جنگل های ناشناخته اندونزی میروند تا مقداری طلای کشف نشده را پیدا کنند...
یک پدر تنها به همراه برادر بزرگترش تصمیم می گیرند تا به یک بانک دستبرد بزنند و با پولی که از آنجا می دزدند، مزرعه خانوادگیشان در تگزاس را نگه دارند و بدهی های خود را پرداخت کنند. اما در همین حین دو رنجر تگزاسی نیز به دنبال گرفتن این دو برادر هستند...
بد بلیک مرد 57 ساله الکلی و خواننده ای دوره گرد است. او ازدواج های ناموفقی در گذشته داشته و در حال حاضر تنهاست و غالبا در حال مسافرت با ماشین کهنه خود است. در یکی از روزها با زنی خبرنگار به نام جین که طلاق گرفته و یک پسر چهار ساله دارد آشنا میشود. جین قصد دارد شخصیتی که پشت نقاب خوانندگی بد قرار دارد را کشف کند...
راونی بارنهارد، پلیس امنیتی یک فروشگاه بزرگ، که خود را در کارش یک حرفه ای تلقی کرده و از دیگر ماموران بالاتر میبیند، پس از آنکه نمی تواند دلیل به صدا درآمدن آژیر یک فروشگاه را بفهمد، جهت فهمیدن موضوع اقدام به انجام کارهایی در فروشگاه میکند که...
«رز» ( ایمی آدامز ) برای اینکه بتواند پسرش را به مدرسه خصوصی بفرستد، تصمیم می گیرد بهمراه خواهرش «نوراه» ( امیلی بلانت ) شغلی نا متعارف را آغاز می کند...
"آدریانا" دختری سیزده ساله است که توسط قاچاچیان انسان از مکزیک ربوده شده و برادر هفده ساله اش "خورخه" را مجبور می کند برای نجات او تلاش کند. او که در تجارتی زیرزمینی و بین المللی گرفتار شده است تنها دوستش را "ورونیکا" دختر جوانی اهل لهستان که توسط همین شبکه ربوده شده می یابد و...
داستان یک خانواده سیاهپوست در سال 1953 است که از کارولینای شمالی به محلهای سفیدپوست نشین در لوس آنجلس نقل مکان میکنند. اما رفتار ساکنین محل با آنها چیزی نیست که تصور میکردند و اهالی شروع به آزار و اذیت آنها میکنند.
میدنایت شهری دورافتاده در ایالت تگزاس است که معمولی بودن در آن بسیار عجیب بنظر می رسد. در این شهر که پناهگاهی امن برای افراد متفاوت است، هیچکس آنطور که بنظر می آید نیست. از خونآشام ها گرفته تا جادوگران، پیشگوها و قاتلان در میدنایت گرد هم آمده اند. مبارزهی آنها با غریبه ها، نیروهای پلیس و گذشتهی خطرناکشان باعث شده تا یک ارتباط بعید و قوی خانوادگی میانشان شکل بگیرد...
*
آپدیت: قسمت 09 از فصل دوم اضافه شد.((پایان فصل دوم))
داستان سریال درباره یک معلم شیمی میانسال است که متوجه می شود که دارای سرطان ریه است و 2 سال بیشتر وقت برای زندگی ندارد. او که وضع مالی خوبی ندارد و دارای همسر و پسری معلول می باشد، به این فکر می افتد که باید قبل از مردن زندگی خانواده خود را تامین کند. پس با توجه به آشناییش به علم شیمی، همراه با یکی از شاگردان سابقش شروع به ساخت و فروش مواد مخدر می کند...
یک فروشنده بنام «زک» که چندان به کارش هم علاقه ندارد، وقتی می فهمد که فروشنده زنی که بتازگی در فروشگاه استخدام شده از مردان پرکار و جاه طلب خوشش می آید، سعی می کند که عنوان فروشنده برتر ماه را از آن خود بکند...