خلاصه داستان
"گورچا" پیش از رفتن به جنگ، فرزندانش را با صدایی نگران خطاب میکند: «فرزندان عزیزم، منتظر بازگشت من برای شش روز باشید. اگر بعد از این مدت بازنگشتم، دعای درگذشت مرا بخوانید، زیرا این بدان معناست که در جنگ جان باختهام... اما اگر دوباره ظاهر شدم - که خدا شما را حفظ کند! - بعد از شش روز، سفارش میکنم در را قفل کنید و به روی من باز نکنید، هر چه گفتم یا هر کاری کردم. زیرا تا آن زمان، من چیزی جز یک ویردالاک، یک نفرینشده، نخواهم بود و ...