خلاصه داستان
اژدهای سفید خواهر ایهاب را جلوی چشمانش میکشد. ایهاب از ترس فرارمی کند. ولی بدنش میسوزد، او بعد ازسالها با جمع کردن بهترین شکارچیان و نیزهاندازان به جنگ اژدها میرود. او یک دختر را به فرزندی قبول کرده که راهنمای کشتی اوست. بعد از شکار اولین اژدها و کشتن اژدهای دیگر، در خواب زنده بودن اژدهای سفید را میبیند.