خلاصه داستان
آویینش در شهر بنگالورو زندگی می کند. آویینش از کارش که در زمینه IT است متنفر می باشد چرا که او دوست داشته یک عکاس شود اما به خاطر پدرش در این رشته درس خوانده است. پدر او به تازگی در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داده است و جنازه ی او به اشتباه به خانواده ای دیگر داده شده است. دوست آویینش یعنی شوکت (عرفان خان) به او پیشنهاد می کند که با یک ون راهی سفری جاده ای از شهر بنگالورو به کوچی شوند تا جنازه پدرش را تعویض کنند.