داستان فیلمنامهنویسی که پس از برخورد با همسایهاش، به خانه دوران کودکیاش بازگردانده میشود، جایی که متوجه میشود والدینش که مدتهاست مردهاند، زندگی میکنند و به همان سن روز مرگشان به نظر میرسند.
داستان گروهی از زنان که در یک مستعمره مذهبی متروکه تلاش می کنند ایمان خود را با مجموعه ای از تجاوزات جنسی که توسط مردان مستعمره انجام می شود، احیا می کنند.
داستان این فیلم از این قرار است که «ادموند موری» در حال رانندگی در قلب ارتفاعات، با گریه همسر سابقش متوجه می شود که پسر 7 ساله شان در اردوگاه ناپدید شده است. خیلی زود مشخص می شود که پسرشان ربوده شده و اکنون ناامیدی آن ها را فرا می گیرد …
لوییس وین، در طول زندگی خود مشغول فعالیت های مختلفی بود: هنر، کارآفرینی، اختراع و خدمتکاری. او پس از به سرپرستی گرفتن یک گربه، شروع به نقاشی تصویر گربه ها کرد که به نظر می رسید نشانگر زوال سلامت روانی او بود. این نقاشی ها منجر به کسب شهرت جهانی برای او شد.
دختر جوانی که ناخواسته در یک نهاد روانی گرفتار شده است، بایستی تا با بزرگترین ترس خود مقابله کند. اما آیا این ترس واقعیست یا که از توهم وی سرچشمه میگیرد؟ ...
روزنامهنگاری بیباک به نام میکل بلومکویست و لیزبت سلندر، هکر رایانهای است که با کمک هم پروندههای مرموز را حل میکنند. تاکنون 50 میلیون نسخه از این کتابها در سراسر دنیا به فروش رفته است….
این فیلم داستان واقعی برنامهی فضایی آپولو و تلاشهای ناسا در دههی 1960 برای فرستادن اولین انسان بر روی کرهی ماه را به تصویر میکشد. تمرکز فیلم بر روی شخصیت نیل آرمسترانگ میباشد...
*
نامزد دریافت 4 جایزه اسکار.
شصت و نهمین دوره مراسم اهدا جایزه معتبر امی به بهترین های فیلم و سریال سال. جوایزی که معتبرترین جایزه تلویزیونی آمریکا محسوب شده و از آن به عنوان اسکار تلویزیونی یاد میشود...
هفتاد و چهارمین مراسم گلدن گلوب نام مجموعه جوایزی است که هرساله در ایالات متحده آمریکا توسط اتحادیه مطبوعات خارجی هالیوود به بهترین تولیدات سینمایی و تلویزیونی اهدا میگردد.
"رز" یک دمپایر است، (دمپایر ها از ازدواج خون آشام و انسان به وجود آمده اند و وظیفشان مراقبت از خون آشامی است که مسئولیت او را بر عهده دارند.) او نگهبان "لیزا" که پرنسس آیندهی خون آشامها است می شود ولی بنا به اجبار مدتی است که از آکادمی که محل زندگی خون آشامها و دمپایرها است فرار کرده اند...
داستان شوالیه سلحشوری به نام بهمانرا روایت میکند که در جنگ های صلیبی، ساله در کنار دوستش فلسون جنگیده است و اکنون با افتخار به زادگاهش بازگشته است. زمانی که او وارد روستای محل زندگی اش می شود متوجه می شود بیشتر اهالی آنجا به علت بیماری های طاعون مرده اند و مردم همه ی این بدبختی ها و مشکلات را از زنی مشکوک که جادوگری میکند می دانند.