این داستان الهامبخش یک نبرد واقعی است که در آن تنها 300 سرباز به رهبری باجی پرابهو دشپاند، فرمانده چاتراپاتی شیواجی ماهاراج، یک ارتش 15000 نفری دشمن را در حالی که شیواجی به امن قلعه خرا میرسید، مهار کردند.
یک روزنامه نگار در نیمههای شب هنگام برگشت از کار، با یک دختر تصادف می کند و از صحنه فرار می کند، او بعدا متوجه می شود که این دختر، دختر خدمتکارش بوده است.