نانا دخترش سیله و بهترین دوستش را برای جشن تولد 18 سالگی سیله در یک کشتی تفریحی به مقصد کارائیب دعوت کرده است. اما اولین عصر تعطیلات رویایی خود به یک کابوس تبدیل می شود.
زن جوانی پس از رها شدن در قبرستانی که در پارچهای با نمادهای شیطانی پیچیده شده بود، سعی میکند ریشههای خود را پیدا کند، اما وقتی به پاسخها نزدیکتر میشود، یک روح بدخواه به او میگوید که آنجا را ترک کند.
داستان این سریال در یک شهر کوچک در کشور نروژ روایت میشود که زمستانهای گرمی را سپری میکند ، خیلی زود این شهر به سمت یک نوع فروپاشی میرود ، مگر این که کسی به موقع مداخله کند و…