خلاصه داستان
"تاکاتوشی" در دانشکدهی هنر مشغول درس خواندن است، روزی در قطار به سمت دانشکده درحال حرکت است تا اینکه "ایمی" را میبیند و در نگاه اول عاشقش میشود، او عزم خود را جزم میکند تا عشقش را به "ایمی" بگوید، آنها با یکدیگر قرار میگذارند و روزهای خوبی رو سپری میکنند تا اینکه "ایمی" رازی را برای "تاکاتوشی" برملاء میکند...